گفتمان عرفان
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
المواضيع الأخيرة
» خبر جدید از استاد طاهری
تفسیر الفاتحه Emptyالإثنين سبتمبر 20, 2010 6:23 am من طرف arad

» تفسیر الفاتحه
تفسیر الفاتحه Emptyالأحد سبتمبر 12, 2010 3:23 am من طرف arad

» فلسفه پیدایش هستی
تفسیر الفاتحه Emptyالسبت أغسطس 21, 2010 4:27 am من طرف arad

» 666
تفسیر الفاتحه Emptyالسبت أغسطس 21, 2010 3:53 am من طرف arad

» قطره
تفسیر الفاتحه Emptyالأربعاء أغسطس 18, 2010 10:05 am من طرف arad

» سوال(لطفا جواب دهید)
تفسیر الفاتحه Emptyالأربعاء أغسطس 11, 2010 1:42 pm من طرف dosam

» نماد 666 در لا به لاي زندگي روزمره
تفسیر الفاتحه Emptyالجمعة أبريل 03, 2009 1:02 pm من طرف Erfan

» سوال درباره پاکسازي مکان از موجودات غير ارگانيک
تفسیر الفاتحه Emptyالجمعة أبريل 03, 2009 11:10 am من طرف خانوم دکتر

» ویژه نامه تخصصی فرادرمانی مجله طب کل نگر منتشر شد.
تفسیر الفاتحه Emptyالجمعة أبريل 03, 2009 9:38 am من طرف Erfan

» گزارش رفع انسداد عروق کرونر با انجام « فرادرمانی»
تفسیر الفاتحه Emptyالجمعة أبريل 03, 2009 9:30 am من طرف Erfan

» گزارش درمان قطعی مدولوبلاستوم مخچه ای با استفاده از « فرادرمانی »
تفسیر الفاتحه Emptyالجمعة أبريل 03, 2009 9:24 am من طرف Erfan

» گزارش بهبود عیب انکساری چشم با فرادرمانی
تفسیر الفاتحه Emptyالجمعة أبريل 03, 2009 9:12 am من طرف Erfan

» نمونه هاي برگردان موسيقي خوانندگان ايراني داخل کشور
تفسیر الفاتحه Emptyالجمعة أبريل 03, 2009 8:04 am من طرف Erfan

» محور وجودي، شعور و ضد شعور
تفسیر الفاتحه Emptyالجمعة أبريل 03, 2009 6:37 am من طرف Erfan

» هوش ظاهري و هوش باطني (IQ - WQ)
تفسیر الفاتحه Emptyالجمعة أبريل 03, 2009 6:34 am من طرف Erfan

» نمادهای شبکه منفي در تهران (ساختمان بانک قوامين)
تفسیر الفاتحه Emptyالخميس أبريل 02, 2009 1:07 pm من طرف Erfan

» نمادهای شبکه منفي در ايران (دماوند و فرقه‌هاي رازآميز)
تفسیر الفاتحه Emptyالخميس أبريل 02, 2009 12:48 pm من طرف Erfan


تفسیر الفاتحه

اذهب الى الأسفل

تفسیر الفاتحه Empty تفسیر الفاتحه

پست  arad الأحد سبتمبر 12, 2010 3:23 am

با عرض شرمندگی از بی نظمی متن.
این متن را در word داخل جدول copy paste کنید.

بسم الله الرحمن الرحیم


از پی تفسیر قرآن مجید باشد از حق عمر و توفیق امید تا بشکر آنکه دادم منطق و کلام معنی قرآن بنظم آرم تمام
ابتدا از نام خویش اندر کتاب با رسول رحمت آمد در خطاب
باب گنج علم خود ذات قدیم کرد بسم الله الرحمن الرحیم باب رحمت را بخلقان کرد باز تا برحمت سوی او گیرند ساز
این اشارت بود یعنی در سبب رحمت او سابق آمد بر غضب بهر شرح این سه نام با نظام مر صفی آمد بگفتار در کلام
سابق از ایجاد کل ممکنات کنز مخفی بود آن سلطان ذات هستی او بود در عین کمون ز اسم و رسم و شرط و بیشرطی برون
گویم از هستی بیانی در نخست تا بیابی ره بگفتارم درست دانش هستی بود باب سرای فهم هستی کن زدر آنگه درای
گر نداری ره بتحقیق وجود دیگر از تفسیر و تاویلت چه سود پای ادراک بود همواره لنگ پس بحبل هستی او زن تو چنگ
ذات باری هستی مطلق بود اسم و وصف از ذات او مشتق بود هستی مطلق بود ذات الاحد اندر آن هستی نگنجد وصف و حد
مطلق از شرطست و پاک از چند و چون وزشئون شرط و بیشرطی برون قید و اطلاقست دور از حضرتش برتر است از لابشیعی رفعتش
نیست او را هیچ شرطی در وجود نک بهستی همچنان باشد که بود هستی دیگر که ظل ذات اوست در تجلی اولین آیات اوست
موج اول باشد از دریای ذات شد مسمی او باسماء و صفات بحر اللهیت آمد چون بموج خلق از آن گشتند صادر فوج فوج
در مقام علم عین ممکنات سر بسر گشتند ثابت یا ثقات عقل او گشت پیدا در وجود وزپی تعظیم حق اندر سجود
نفس و افلاک و عناصر روح و جسم جمله شد موجود بر هر رسم و اسم شمس رحمانیتش افکند ظل هر وجودی شد بعدی مستقل
بحر رحمت کشت خود را داد آب گشت هر شیئی ز فیضش کامیاب معنی رحمن علی العرش استوی این بود گرداری از معنی نوا
خلق اشیا جمله در شش روز کرد روز خلق از شش جهت فیروز کرد گر تو را گوید کس از وسواس و شک روز و شب باشد ز مقدار فلک
اندران حضرت نه شب بود و نه روز بد بهاری بی خریف و بی تموز پس مراد از خلقت شش روز چیست کاندر آنجا شب نباشد و روز نیست
کو مراد از سته باشد شش مقام کاندران شش رتبه شد خلقت تمام رتبه اول شد اسماء و صفات ثانی اعیان تمام ممکنات
سیمین جبروت و رابع در فتوح هست ملکوت اربتن داری توروح رتبه پنجم مثال آمد به اسم در ششم ملک شهود عینی که جسم
از بیان سته مقصود شش است شمس حق از این شش جهت در تابشست نکته بکر خوش روحانی با تو گویم گر بفهم ارزانئی
هو که باشد نام آن ذات الاحد یازده باشد اگر دانی عدد شش برابر چون یکی با ده شود ذات مطلق آید و الله شود
مظهر الله عین خاتمست کو بعالم قطب و جان عالم است هستی کون و مکان ز انعام اوست احمد اندر دئر هستی نام اوست
فیض رحمانی بر اشیا شد چو نام گفت از فیض رحیمی بر کرام فیض رحمانی بر اشیا شد عمیم فیض خاص احمد بود یعنی رحیم
رحمت رحمانیش بر ممکنات فیض هستی داد هر جا یا ثقات رحمت خاص رحیمی بر خواص یافت در قوس صعودی اختصاص
مجملی بود این شرح بسمله کن بفضلش زمانی حوصله

از فیوض عام و خاصش در نمود حمد او گویند ذرات وجود عین حمد اوست بود ممکنات ظاهر از بودش وجود ممکنات
حمد او هر یک ز موجودات او گویند از تکوین خود بر ذات او گر کسی حمدش کند با انتقال در مقام بندگی یابد کمال
از پی فیض رحیمی در رشاد حمد خود آموخت هم او بر عباد بعد بسم الله بخیر المرسلین حمد الله گفت رب العالمین
تا چنان کو کرد حمد خود بیان حمد او گویند جمله انس و جان ای نبی رحمت اندر حضرتم باش رهبر خلق را از رحمتم
رحمت عامم بود ایجاد خلق رحمت خاصم رسول پاک دلق نکته درحمد خاصش مختفی است و آن تولا بر نبی و بر ولیست
آنکه اشیا را بهستی علتست باعث ایجاد خلق از رحمت است حمد موجد بر خلایق واجبست کو برحمت بر خلایق واهبست
حمد عارف بر جمال و یاد اوست بیخبر از عالم و ایجاد اوست حمد او باشد بآن حسن و جمال هیچ ناید ما سوایش در خیال
هستی عارف رود یکجا ز پیش حمد خود گوید حق اندر ذات خویش حمد خاص الخاص اندر جستجو این بود کز نطق او گوئی باو
نیست یک مو ما سوائی در نظر از وجود و بود غیری بیخبر حمد خاصان این بود کاری بیاد حسن خلقت را ز مبدا تا معاد
بعد آن کار است عالمرا چنین رحمت دیگر کند در یوم دین آری اندر رحمت مخصوصه روی کان رحیمی رحمت است ای نیکخوی
حمد عام اینست کاری در نظر نعمت بیحصر و حد دادگر سفره گسترد از تو عبد نانئی جان و ایمان داد اگر ربانئی
حمد را گفتند ارباب کمال مر ثنا باشد بآن حسن و جمال شه فرستاده است ز استقلال خویش نزد اهل معرفت تمثال خویش
با یکی فرمان پر وعد و وعید کاین بود باب اطاعت را کلید آن یکی بیحکم و فرمان داد جان بیش آن تمثال نکو در زمان
عشق آمد نار غیرت بر فروخت هستی عاشق در آن یکباره سوخت و آن دگر تمثال شه دید ورقم در اطاعت شد نزد بیحکم دم
بندگی آورد و عجز و اضطرار یافت از شه آبرو و اعتبار فارغ از اندیشه بیم و امید بندگی شه گزید از غقل و دید
آن دگر فرمان نبرد از بیش و کم برد ورهم برد از بهر شکم برد فرمان تا که او را نان دهد آنچه بروی بود مقسوم آن دهد
اینچنین عبدی بود مغضوب و ضال که بعقل او ره سپر نز عشق و حال گمرهیها باز باشد مختلف آن یک از راهیست گامی منحرف
رفته رفته گمرهی افزون بود تا که از فرسنگها بیرون بود روز دین کاسرار ها گردد عیان می بر افتد از پرده از رخسار جان
رهرو از گمراه باید امتیاز باب رحمتها شود بر بنده باز پیش از آن کز پرده آن سلطان ذات رخ نماید ظاهر آید در صفات
عشق بر خود داشت اندر ذات خویش روی خود دمید در مرآت خویش بر ظهور آن جمال دلفروز بیحجابی کردعشق پرده سوز
حب ذاتی باعث ایجاد گشت عرش و فرش از وجود او بنیاد گشت خود مخاطب عشق بر لولاک شد کو بخلقت باعث افلاک شد
حمل بار عشق چون گردید عرض پس ابا کردند زان افلاک و ارض عشق افتاد از پی شوریده رند عیاری حقیقت دیده
غیر آدم هیچ شیئی دل نداشت عرض معنی جز لاو حاصل نداشت برد آدم را بزیر بار دوست تا کند همدست خود در کار دوست
هم ز آدم امتحانها کردند باز کیست تا از هستی خود پاک باز بر فنای خویش بندد کمر تاج یابد از محبوب سر
تا نجوید بد دلی این راه را هم نبیند چشم غیری شاه را پردها بر بست پیش آن جمال از شعاع غیرت و نور جلال
بیند او را آنکه او چشم ویست در مقام عشق او محکم پی است گوید او را از ایاک نعبد نستعین کس نباشد در میان جز شاه دین
کی گزارد عشق کامل سیر او تا پرسند وجه او را غیر او پس فنا مستلزم این بندگیست اندر این مردن هزاران زندگیست
بنده گفتن غیر بنده بودن است کاستن جز بروجود افزودنست بندگی آن باشد که بیند روی او بندگی او کند بر خوی او
این عبودیت ز عشق است و نیاز طاعت بی عشق مکر است و مجاز عشق هم ناید بدل بیعلتی علت آن باشد که بینی طلعتی
طلعت حق احمد است و حیدر است یاولی کاین دو تن را مظهر است مظهریت هم نشان احمد است کاندر آن آدم مختفی از ایزد است
بو البشر به این نشان مسجود شد و آن ابلیس از ترک او مردود شد چون نبودش عشق استکبار کرد عجب را استیزه بر دلدار کرد
با خود اندیشید ابلیس لعین کز چه من خائن شدم آدم امین گفت حق آدم همه عجز است و درد تو سرا پا عجب و انکار و نبرد
خواهد او از یکغلط صد غذر و عفو تو کنی در هر نظر صد ظلم و سهو سجده او گر نمائی بنده بر عنایتم چو او زیبنده
باز بشنو از صراط مستقیم کوست از ماراست تا ذات قدیم هست ما را تا بحق راهی دقیق عارفان خوانند آن رهرا طریق
همچو خطی در میان نقطین نقطتینش حق و خلق آمد بعین در میان هر دو نقطه ای حکیم هست یک خط مستوی و مستقیم
خوانند او را مر محقق راه راست راستی باید ز حق در راه خواست راستی ثابت در این ره بودن است راست رهرا همچو ره پیمودنست
در صراط راست گر معوج روی منحرف گردی ز ره خارج شوی آن گروهی کز ره اندر منزلند اندر ا نعمت علیم داخلند
راه پیمودن بوفق عقل و شرع حفظ آداب و سنن در اصل و فرع تا بآخر کان وصول است و لقا بنده سازد زهر قیدی رها
هر مقامی نعمتی و جنتی است عارفانرا مژده بر رحمتی است رحمت حق محسنین را حاصل است محسن اندر منزل از ره واصل است
اهدنا گفتن سزاوار کرام ز اولین کام است تا آخر مقام زین دعا ره بر تو واضحتر شود در سلوک عون حق رهبر شود
در صراط المستقیم این اهدنا میبرد بی انحراف تا خدا انحراف از صراط اعتدال بر یمین و بر یسار آمد ضلال
شرح این اجمال اگر خواهی یکی رو فرو در بحر تفسیر اندکی یارب این ره بر صفی کن مستقیم تا بآخر بی ز لغزش بی ز بیم
تا صراط مستقیم طی شود دل بامداد تو محکم پی شود از پس سبع المثانی در کتاب هم برحمت دیگر کرد فتح باب

arad
سرجوخه
سرجوخه

تعداد پستها : 6
تاريخ التسجيل : 2010-08-18

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بازگشت به بالاي صفحه


 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد